2sib (26-02-08), arven_andomil (11-08-08), bahare (27-02-08), Emperatour (26-02-08), I M A N (08-04-08), Keih@n.G (26-06-08), Labyrinth (26-02-08), M A H R A D (27-02-08), Mahdi_Moosavi (28-02-08), PCminister (08-04-08), Shahryar (08-04-08)
عضو VIP شهر سختافزار
داشتم تاپیک رو میخوندم که یک سوتی جالب و با مزه همین الآن پیش اومد
دخترم (فائزه) هی گفت آب میخوام که خانومم رفت و یه بطری نوشابه خانواده که آب توش بود براش آورد
هی یه ذره آب میخورد و هی میخندید و هی مسخره بازی درمی آورد که یه دفعه بطری آب رو از دستش گرفتم
بعد شروع کرد به گریه کردن ، هی گریه کرد منم رو بهش کردم و گفتم چی می خوای بابایی گفت آب میخوام
بطری رو گرفتم و دربش رو بستم خلاصه اومد آب رو بخوره (با درب بسته) حواسش نبود که درش بستش رفت بالا
فکر کرد که باید بیشتر ببره بالا اینقدر برد بالا که طفلی با سر از پشت خورد زمین رو شروع کرد به گریــه کردن برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید
حالا از یه طرف خندم گرفته از یه طرف ناراحت شدم ...
البته این سوتی نبود دیدم جالبه گفتم برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید
****************
2sib (26-02-08), arven_andomil (11-08-08), bahare (27-02-08), Emperatour (26-02-08), I M A N (08-04-08), Keih@n.G (26-06-08), Labyrinth (26-02-08), M A H R A D (27-02-08), Mahdi_Moosavi (28-02-08), PCminister (08-04-08), Shahryar (08-04-08)
کاربر شهرسختافزار
سوتی سالو من دادم!
با ماشین بابام یه روز داشتم تو جاده قوچان میرفتم جمعه بود سرعتم یکم زیاد بود (حدود 140 الی 160 کیلومتر در ساعت!برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید ) آخه جاده خیلی خلوت بود و منطقه مسکونی هم نبود!
داشتم همینطور میرفتم و سبقت میگرفتم که به خاطر سرعت زیاد متوجه نشدم با همون سرعت از زانتیا کنترل نا محسوس هم سبفت گرفتم (با سرعت 160 کیلومتر در ساعت!برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید ) بنده خدا پلیسه بعد از اینکه من ازش رد شدم تا 5 الی 10 ثانیه نمیفهمید چکار کنه! برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید از بس سرعتم زیاد بود چرتش پاره شد!
بقیشو دیگه نمیگم! برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید چون اون روز مجبور شدم به اندازه تمام عمرم برای این بنده خدا حرف بزنم! فقط اینو بگم که اگه ماشینو میخوابوندن بابام دیگه خونه رام نمیداد اما یه مبلغ خیلی خیلی خیلی کوچولو جریمه شدم! برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید
به هرکی میگم ماشینو نخوابوندن از تعجب شاخ درمیاره! شما چطور؟!!!برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید
با تشکر.
God save us everyone,
Will we burn inside the fires of a thousand suns?
For the sins of our hand
The sins of our tongue
The sins of our father
The sins of our young
همکار سابق انجمن
تو سرویس نشسته بودیم یک هو قضیه فوتبال پیش اومد بعد قضیه رفت تو دروازبان یک هو یه بچه ها گفت
شنیدین فومن (بوفون) بهترین در وازبان سال شده بعد فهمید سوتی داده بحث رو برد تو کامپیوتر بعد داشتیم حرف می زدیم این جوری کرد این نرمافزاره اسمش چی بو د بعد گفت فهمیدم مادربرد گفتم تو می دونی مادر برد چیه ؟ گفت یک نرم افزار که تو همه کاپوتر ها هست برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید
کاربر شهرسختافزار
ببخشين دير شد اين واسه رفيقم اتفاق افتاد كه خيلي با حال بود گفتم اول اينو بزارم..برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید
حدود 5ماه پیش میخواستم برم چشم پزشکی.ساعت حدود 3،4 بعد از ظهر بود بیشتر مطب ها بسته بودن.من هم چند دقیقه این ور و اونور رفتم تا رسیدم به یه آپارتمان که از تابلوهای نصب شده معلوم بود که همه واحدهاش مطب هستن.منم رفتم داخل دیدم سمت چپم توی راهرو یه سالن ه که کلی منشی پشت کامپیوتر نشسته بودن یه دستگاه هم گذاشته بودن و روش نوشته بودن "گرفتن نوبت".من با خودم گفتم احتملا اول باید برم پیش این منشی ها وقت بگیرم بعد برم پیش دکتر.خلاصه رفتم پیش یکیشون که داشت با کامپیوتر کار میکرد.گفتم یه وقت چشم پزشکی میخواستم! اون هم سرش رو بلند کرد و با یه نگاه معنی دار گفت:اینجا دفتر هواپیماییه!!!
2sib (08-04-08), Majid OC (08-04-08), PCminister (08-04-08), Shahryar (08-04-08)
|
|
کاربر شهرسختافزار
يادش بخير دوران مدرسه كه چه روزاي بود...يه روز تو كلاس رياضي نشسته بوديم معلممون داشت درجه و گراد و راديان را درس ميداد اون وقت يكي از بچه ها ميخواست بپرسه اين درجه براي بيضي هم هست اما گفت:
(درجه براي ب ي ض ه هم به كار ميره؟)
يه لحظه همه ساكت شدند و معلم هم كه تعجب كرده بود گفت چي؟؟
اون هم دوباره عين همون جمله را تكرار كرد كه يه دفعه همه خنديدند و اون هم تازه متوجه اشتباهش شد و از خجالت آب شد!
2sib (08-04-08), Labyrinth (08-04-08), PCminister (08-04-08), Shahryar (08-04-08), YALDA_OM (08-04-08)
کاربر شهرسختافزار
قضيه مال پارساله....
يه بار با یکی از دوستام تو خیابون داشتیم راه میرفتیم . هر ماشینی که بوق میزد من میگفتم سلام چطوری . بعذ به دوستم میگفتم بچه ها آشنا بودن همه میشناسنم . بعد از سر یه کوچه داشتیم رد میشدیم که صدای بوق یه ماشین سنگین اومد دوست من هم سریع گفت : سلام چطوری . بعد به من گفت : بچه ها آشنان . رفتیم جلو تر دیدم ماشین شهرداریه اومده آشغالا رو جمع کنه برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید . انقدر خندیدم که حالم بد شد ،
Keih@n.G (08-04-08), PCminister (08-04-08), Shahryar (08-04-08)
حق آب و گل داره
M A H R A D (09-08-08), PCminister (09-08-08), Shahryar (09-08-08)
عضو VIP شهرسختافزار
منم آيفون رو برداشتم و گفتم: الــــــــــــــو!!!!!!!!
همه زدن زير خنده و خونمون منفجر شد **** خلاصه بدجور ضايع شديمبرای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید
کاربر افتخاری
سال آخر دانشگاه بودم. یه روز رفتم مخابرات ( اون موقع هنوز موبایل اختراع نشده بودبرای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید ). باجه ای که اپراتور اون مخابرات مینشست یه شیشه دودی داشت ، خیلی تیره بود. وقتی وارد شدم دیدم توی اتاقکش نشسته و داره مجله میخونه. منم برای اینکه یه دفعه از جاش نپره خیلی آروم گفتم : سلام. اونم که متوجه من شده بود مجله اش رو بست و گفت : سلام ،بفرمائید . سرم رو آوردم پائین تا از ورودی کوچیک پنجره که جلوش بود یه سوال بپرس که دیدم دوباره میگه بفرمائید خانوم. ولی این دفعه با کمال تعجب صداش از پشت سرم می اومد!! برگشتم دیدم اِ اِ اِ اِ ... یارو پشت سرم نشسته!!!!!!!!!
وقتی که وارد شدم اصلا پشت در رو ندیدم!! اونی که یک ساعت داشتم باهاش حرف میزدم عکسش بود که توی شیشه تیره افتاده بود!!!!!!!
آخرین ویرایش توسط arven_andomil در تاریخ 11-08-08 انجام شده است
شجاعت می خواهد
وفادار احساسی باشی
که میدانی
شکست می دهد
روزی نفس های دلت را...
Emperatour (12-08-08), M A H R A D (11-08-08)
1 کاربر در حال مشاهده این موضوع. (0 عضو و 1 میهمان)
Bookmarks